صبح سرهنگ

عليرضا محمودي

صبح سرهنگ


عليرضا محمودي

هنوز به صف ايستاده ايم ، خشك و بي حركت مثل ديواري كه مي دانيم پشت سرمان است. بخار نفس هايمان از مقابل بيني هاي سرخ بالا مي رود وما به پرچمگاه مي نگريم . صدايي از انتهاي صف فرمان خبردار مي دهد .
چانه هايمان را بالا مي گريم. صدا فرياد مي زند : (پيش فنگ!) تفنگ هايمان را بالا مي آوريم و لوله هاي آن را مقابل بيني هايمان نگه مي داريم . پرچم با صداي غژغژ قرقره ها از تيرك بالا مي رود ، آن قدر بالا مي رود كه اولين پرتوهاي خورشيد بر آن مي تابد. گروه موزيك ترومپت ها را به صدا در مي آورند و ما به حركت نامحسوس نور خورشيد مي نگريم كه آرام آرام از تيرك پرچم پايين مي آيد . خورشيداز لب ديواري كه پشت سرمان است بالا آمده ومي توانيم اولين گرماي آن را بر پس گردن هاي تراشيده ي خود احساس كنيم . سايه اي از رديف كلاه خودهايمان در زير پرچمگاه نقش مي بندد ، سايه ي سرهايي كه در يك خط از گردن برش خورده اند . صدا ، فرمان پافنگ مي دهد . قنداق ها را كنار پاشنه هايمان مي كاريم . صداي گام هاي سنگين و استوار سرهنگ را مي شنويم كه بر زمين كوبيده مي شوند . سايه ي دراز سرهنگ تا تيرك بلند پرچم امتداد مي يابد و او با قدم هايي محكم سايه ي خود را تا جايگاه رژه دنبال مي كند. سايه ي گام هاي او مثل قيچي باز وبسته مي شود و از مقابل كلاه خودهاي ما كه چون رديفي از سرهاي بريده زير پرچمگاه نقش بسته است ، عبور مي كند. سرهنگ از پله هاي جايگاه سان بالا مي رود و سايه اش روي پله ها مي شكند و دندانه دار مي شود. حالا او رو به روي ما در جايگاه ايستاده و سايه اش پشت سر، روي ديوار است. ترومپت ها به صدا در مي‌آيند . دست راست سرهنگ كه كنار كلت كمري آويخته است، به علامت احترام بالا مي جهد ونوك انگشتان روي شقيقه ي راست قرار مي گيرند ... پشت سر ، بر روي ديوار پهن و سفيد جايگاه ، سايه ي او، كلت از كمرگاه سرهنگ كشيده است و لوله ي آن بر روي شقيقه ي راست قراردارد !
 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

30231< 3


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي